عشق بازی من با خدا

بیا خدا را گول بزنیم تو باهاش حرف بزن من فاصله هارو بر میدارم

امشب غم تو در دل دیوانه نگنجد / گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد / تنهاییم امشب که پر است از غم غریب / آنقدر بزرگ است که در خانه نگنجد

فراموش کردن دوستان بزرگ لطمه زدن به قانون خاطره هاست، همیشه به یادتم عزیزترین

حس بودنت در دوردست ها به من شوق زندگی می بخشد، اما دوریت اینجا، همین جا آزارم میدهد، تو کجای زندگی من هستی که با تلنگری آرام و با چشمکی آشوبم میکنی؟


در محفل اگر دوست نباشد که صفا نیست / هر آب روان در همه جا آب بقا نیست / ای دوست بیا روشنی محفل ما باش / ما را طمعی از تو بجز مهر و وفا نیست


تو در من آن تب گرمی که آبم میکند کم کم / نگاهت نیز چون مستی خرابم میکند کم کم / منم آن کهنه دیواری به جا از قطعه های سنگ / که بادو آفتاب آخر خرابم میکند کم کم

چه تلخ محاکمه میشوند پاییز و زمستان که برای جان دادن به درخت، جان میدهند و چه ناعادلانه کمی آن طرف تر همه چیز به نام بهار تمام میشود

ز حال من گر بپرسی، جز دوری ملالی نیست / ملالی هم اگر باشد، تو خوش باشی خیالی نیست / نمیدانم که در خاطر داری نام مرا یا نه / ولی این را بدان هرگز خیالم از تو خالی نیست



نظرات شما عزیزان:

شعله
ساعت17:11---1 تير 1391


عشق گاهی دست لرزان تو می گیرد درون دست خویش

گاه مکتوب تورا ناخوانده می داند زپیش



عشق گاهی راز پروانه است پیرامون شمع

گاه حس اوج تنهاییست در انبوه جمع




پاسخ:merc


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,

] [ 16:53 ] [ ایناز ]

[ ]