عشق بازی من با خدا

بیا خدا را گول بزنیم تو باهاش حرف بزن من فاصله هارو بر میدارم

اینـ ـجا در قـ ـلب من حـ ـد و مـ ــرزی برای حـ ـضور تـ ــو نیـ ــست

به مـ ــن نـ ـگو که چـ ـگونه بی تو زیستن را تمـرین کـنم

مگر ماهـ ـی بیرون از آب می توانــد نفـ ـس بکـ ــشد

مگر می شـ ـود هـ ـوا را از زندگـ ــیم برداری و مـ ـن زنده بمـ ــانم

بگـ ــو معنـ ـی تمرین چیـ ـست ؟

بریـ ـدن از چه چـ ـیز را تمـ ــرین کنـ ــم ؟

بریـ ـدن از خودم را ؟

مگـ ــر همیــ شه نگفـ تم که تو هم پــاره ای از تـ ـن منـ ـی ...

از من نپـ رس که اشــ کهایم را برای چه به پروانـ ـه ها هدیه مــی دهم

همـ ــه مـی دانند که دوری تو روحـ ـم را مـی آزارد

تو خود پروانـ ــه ها را به مـ ـن سـ ــپردی که میـ ـهمان لحـ ــظه های بی کـ ــسی ام باشـــ ند

نگاهـ ــت را از چشـ ــمم برنـ ــدار مـ ــرا از مـ ــن نگـ ــیر ...



نظرات شما عزیزان:

sevin
ساعت14:51---4 تير 1391
فرزند دلیر حیدر آمد/عباس امیر لشکر آمد/می خواست نشان دهد ادب را /یک روز پی از برادر آمد.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ یک شنبه 4 تير 1391برچسب:,

] [ 14:50 ] [ ایناز ]

[ ]