ببار باران....

عشق بازی من با خدا

بیا خدا را گول بزنیم تو باهاش حرف بزن من فاصله هارو بر میدارم

ببار باران....

مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری
این روزها تنها یک قلب است که پر از درد دل است
نمی داند درد دلش را به چه کسی بگوید
پس ای باران ببار که درد دلم را به تو بگویم
بگذار من نیز مانند تو و همراه با تو ببارم
ببارم تا خالی شوم از غصه ها از دلتنگی ها رها شوم
اگر دستی نیست برای آنکه اشکهایم را از گونه هایم پاک کند
ای باران تو میتوانی با قطره هایت اشکهایی که از گونه هایم
سرازیر شده است را پاک کنی
اگر کسی نیست که در کنار من قدم بزند و با من درد دل کن
ای باران تو بیا بر من ببار تا خیس خیس شوم  خیس تر از پرنده ای تنها که
بر روی بام خانه دلتنگی ها نشسته است و خسته است
اگر بغض گلویم را گرفته است تنها یک آرزو برای خالی شدن خودم دارم
ارزوی غروب و باران را دارم
کاش غروبی بیاید همراه با باران برای خالی شدنم و
ای کاش و کاش و کاش یارم نیز در کنار آن دو باشد
اما افسوس که او مثل یک پرستوی تنها سفر کرده است  مرا تنها گذاشته است

چشمهای مرا بارانی کرده است و دل مرا غمگین کرده است
باران بیا تا با هم خالی شویم
تو از این بغضی که در آسمان فرا گرفته است خالی شو و
من نیز از این سرنوشت و دوری خالی می شوم



نظرات شما عزیزان:

ماریا
ساعت14:31---24 تير 1391
دلهای بزرگ همیشه تنها باقی می مونن و تنها رفیق این دلها تنهایی و سکوته...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:,

] [ 12:54 ] [ دایی رضا ]

[ ]