او....

عشق بازی من با خدا

بیا خدا را گول بزنیم تو باهاش حرف بزن من فاصله هارو بر میدارم

او....

 

نگاهت را از سنگفرشهای خیس و سرد کوچه های باران زده جدا کن.

تا چه وقت می خواهی یاسهایت را به ساقه گلهای گلدان های اتاقت پیوند بزنی؟

تا چه وقت می خواهی در کوره راههایی که برای خودت ساخته ای قدم برداری؟

می توان از تاریکی ها گذشت می توان خود را در کوچه های سبز دوباره یافت.

یک نفر هست یک نفر که تا خواب دوباره چشمهایت با توست.

شب دلتنگی هایت را با او قسمت کن........تنها با او!!!



نظرات شما عزیزان:

تنهاي اول
ساعت18:58---28 شهريور 1391
هواي رفتن دارم اما كسي پشتم آب نميريزد
وقتي بروم دريا هم به پايم بريزند باز نخواهم گشت ...
سلام دوست عزيز.
از اين كه يه مدت تونستم باهات باشم و دردودل كنم خيلي خوشحالم
اما اين مدت هم بالاخره بايد يه روزي تموم شه ديگه مگه نه ؟؟؟؟
حالا وقتشه كه اين مدت هم تموم شه بره پي كارش و يارش.
از اين كه اين مدت برام كامنت ميذاشتي ممنونم ، يه لطفي كن بيا آخرين كامنتت رو هم بزار چون ديگه دارم ميرم
كي ميدونه از اين به بعد چي به سر اين شبگرد مياد
باور كن راست ميگم
ميرم واسه هميشه
ميرم شايد بتونم حقمو از اين زندگي كثيف بگيرم ...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,

] [ 1:47 ] [ دایی رضا ]

[ ]